تاریخ انتشار:1398/06/31 - 13:38 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 121949

سینماسینما، آزاده کفاشی

«نبات» فیلمی است خانوادگی که بیش از هر چیز دغدغه روابط انسانی دارد. پدر و دختری تلاش می کنند خانواده ای کامل را تشکیل دهند و جای خالی مادر را به کمک یکدیگر پر کنند. مادر کنار خانواده نیست و سال ها پیش همسر و فرزند خود را ترک کرده است. پدر که نقش او را شهاب حسینی بازی می کند، تمام تلاش خود را به کار می گیرد که برای دخترش هم پدر باشد و هم مادر؛ این کار تا آن‌جا پیش می رود که نبات (دختر) به پدر هدیه روز مادر هم می دهد. به نظر می آید فیلم از همان ابتدا که وارد حیطه روابط انسانی می شود، در دام احساساتی گری می افتد. در حقیقت، هدف فیلم «نبات» قرار دادن دغدغه های شخصی و خانوادگی در کنار یکدیگر است، ولی متاسفانه موقعیت مناسبی برای کشمکش  در فیلمنامه فراهم نمی شود. مشکل شاید این‌جاست که موقعیتی که سعید (پدر)، نبات (دختر) و سایه (مادر) در آن قرار گرفته‌اند، به‌درستی ساخته و پرداخته نمی شود. مخاطب با تمام مقدمه چینی های صورت‌گرفته نیز این موقعیت را باور نمی کند. فیلم «نبات» بزرگ ترین ضربه را از انتخاب نادرست موقعیت داستانی خورده است. مگر ممکن است دختری ۱۱ ساله در روزگار ما هیچ عکسی از مادرش ندیده باشد و منتظر بماند پدرش پرتره مادر را بکشد؟ و از ابتدا داستان بر این اساس شکل بگیرد که دختری که نمی داند مادرش چه شکلی است، او را ببیند و نشناسد. موقعیتی که در آن سایه خود را به طور ناشناس به دخترش معرفی می کند و با او صمیمی می شود، به‌هیچ‌وجه باورپذیر نیست.

فیلم «نبات» فیلمنامه ای شخصیت‌محور دارد که منطق درام و شخصیت‌پردازی در آن اهمیتی دوچندان پیدا می کند. داستان ۱۰ سال بعد از رفتن سایه روایت می شود. به جز دلایل سایه برای ترک همسرش که هیچ‌گاه روشن نمی شود، دلیل این‌که چرا سایه الان و چرا بعد از ۱۰ سال و نه زودتر و نه دیرتر برگشته نیز مشخص نیست. بیماری آلزایمر سایه نیز نمی تواند توجیه خوبی برای پشیمانی یا بیدار شدن عشق مادری باشد که البته این توجیه نیز به صورت طبیعی وارد فیلمنامه نشده است.

وقتی سایه برمی گردد و با سعید قرارهای مکرر می گذارد، کم‌وبیش زوایای پنهانی  از زندگی این زوج و آن‌چه در گذشته روی داده، آشکار می شود، ولی باز مشکل در همان موقعیت داستانی است که شکل نمی گیرد. به همین دلیل است که به‌سختی می توان علاقه ای را که بین این زوج وجود داشته، درک کرد، یا کوچک ترین امکانی برای آینده آن را در نظر گرفت. مشکل این‌جاست که با همه این در و آن در زدن های سایه، تماشاگر نمی تواند به سایه به عنوان یکی از شخصیت های داستانی نزدیک شود و او را درک کند. چون مشخص نیست سایه دقیقا چه می خواهد و در بازگشت دوباره اش به دنبال چیست. در تمام قرارهای دو نفره سایه و سعید، حرف هایی تکرار می شوند، ولی پازلی که وجود دارد، کامل نمی شود. اگر فقط مادر به نام سایه برمی گشت و نه رویا و نبات هم همان‌طور که منطق حکم می کند، از اول عکس مادرش را دیده بود، شاید می شد موقعیت داستانی را بهتر از آن‌چه هست، تصویر کرد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها